انقلاب ِ درون

از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست / سخت کار ِ ما بود کز ما خدا برگشته است

انقلاب ِ درون

از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست / سخت کار ِ ما بود کز ما خدا برگشته است

انقلاب ِ درون

گر برود جان ِ ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست ، دوست تر ازجان ِ ماست !
عاشقتم خدا (:

تولد دوباره ی من در :
20 مهرماه 94

بیا عهد ببندیم !
بیا باز منو بخر خدا !
بیا باز بغلم کن ؛ بیا باز منو پس بگیر از همه آدما
بیا دوباره  آرومم کن
بیا خدا
بیا چه قدر باید صدات بزنم
بیا دیگه !
بیا دیگه طاقت ندارم
بیا دیگه خسته شدم از خوشحالی های ظاهری
بیا تورو مولا
تو رو امام حسین
تو رو امام رضا
تورو امام زمان قسم
خانوم فاطمه زهرا شما واسم مادری کن...
نجاتم بده
شفاعتمو کن...
بیا عهد ببندیم
بیا عهد ببندیم من پوششم رو درست کنم
بیا عهد ببندیم چشمامو ببندم رو همه نامحرما
بیا عهد ببندیم من همیشه به یادت باشم
بیا عهد ببندیم نمازامو سر وقت بخونم
بیا عهد ببندیم باز قرآن رو باز کنم باهام حرف بزنی
بیا عهد ببندیم عاشقت باشم
بیا عهد ببندیم شی عشقم واسه همیشه
بیا عهد ببندیم مثل قبل زیارت عاشورا بخونم
بیا عهد ببندیم خدا
بیا این دفعه نزنم زیرش
بیا این دفعه شرمنده نشم جلوی روت
بیا این دفعه ناامیدت نکنم
تو رو به چی قسم بدم ؟
به چی که برگردی ؟
به چی خدا ؟
پریشونه حالم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۷
سراج

میگفت باید یک جایی رو داشته باشی که دیگران نخونن و در امن و امان خودت بنویسی و خودت بخونی و خود اصلیت باشی.

آره اعتراف به گناه یه گناهه اما وقتی شما منو نمیشناسید شاید بشه یه فتوای دیگه صادر کرد

خیلی خراب کردم این چند ماه ؛ از امتحانات مهم بگیر تا خیلی چیزای دیگه

از اینکه دوباره همون آدم بد شدم

و از اینکه وقتی تو عاشقی با خدا گند زدم دیگه نشد درستش کنم

و بعدش فقط سردرگمی بود که نمیتونستم راه رو پیدا کنم

میگفت از همین لحظه شروع کن و موکول نکن به فردا

ببین شاید اینجوری که نگاش کنی امتحانات واقعا موضوع مهمی نباشه

ولی وقتی به خانوادت فکر میکنی و اینکه با دیدن نمرات چه قدر ناراحت میشن طبیعتا میریزی بهم

مرگ یه بار  ؛ شیون یه بار

اما حقیقت چیز دیگریست که نمیتونم الان بیخیال باشم و به بعدا فکر کنم

من از الان دارم غصه میخورم ؛ گریه میکنم ، زجر میکشم برای اتفاقی که یک ماه دیگه میفته.

و خب نمیدونم چطوری میخوام باهاش رو به رو شم

بدترین وضعیت اینه که الان حتی نمیدونم چجوری برگردم سمت خدا

مگه میشه یه آدم بیکار پیدا شه که باهام حرف بزنه و راه رو بهم نشون بده ؟


آخ آخ آخ...دوباره گلچین محرم رو گذاشتم گوش بدم

همون چیزایی که منو وصل کرد به خدا

کاش محرم دو بار بود !

واسه یه رو سیاه هایی مثل من ؛ که بتونن دوباره برگردن...


حسین بن علی سرور و سالار شهیدان

خوش آن دل که شود کرب و بلایی

خوش آن سر که رود بر سر سودای شهیدان خدایی

خوشا عشق !

خوشاعاشقی بی غش جان های فدایی

خوشا آن که ندارد به سر غیر رضای تو هوایی !

تو ای باطن قرآن !

حسین بن علی سرور و سالار شهیدان !

که در حلقه ی اعدا

در آن دشت بلا

یکه و تنها !

تن ندادی به ستم

دست ندادی به ستمگر

و فریاد زدی که پسر فاطمه را بیعت طاغوت

بود ننگ

و مخیّر شوم ار بین چنین ننگ و چنان جنگ

من و جنگ

من و شوق ملاقات خدا با رخ خون رنگ

تو مردانه به آن لشکرِ نفرین شده لا گفتی و

سازش نپذیرفتی و

فریاد زدی "هیهات منا الذله"...


میشه دوباره برگشت؟

معلومه که میشه

هرجا که باشی ؛ برگرد ...

برمیگردم

برمیگردم

بخدا برمیگردم

خدا به خودت قسم برمیگردم

از همین لحظه بهت ثابت میکنم خدا

بهت ثابت میکنم که از بین هرچی که تو دنیا هست

فقط تو رو میخوام

سخته ولی قول میدم این دفعه پاس بشم این امتحان رو

پاس بشم درس عاشقی رو...

کمکم کن ولی

حالا که دارم اشک میریزم و مینویسم

کمکم کن !

دستمو بگیر که تنهایی نمیتونم...

بگیر دستمو...


آه حسرت تو سینمه و میباره چشام به پای غمت

این غم کم نیست ! لیاقتشو ندارم آقا بیام حرمت...


ببخشید خدا !
آشتی کنیم ... توروخدا آشتی کنیم خدا !
ببین هیچی نمیخوام ، نه نمره ی خوب امتحان نه قبولی کنکور نه هیچ چیز دیگه ... فقط آشتی کن ، فقط قلبم رو آروم کن مثل قبل
فقط حالیم کن که آشتی هستی
حالیم کن که بخشیدی...
من خیلی بد کردم میدونم
گفتم عاشقتم ، ولی اگر عاشقت بودم که با اون حرف نمیزدم ، اگر عاشقت بودم که حواسم فقط به تو بود ، نه هیچ کس دیگه
ولی دیدی ؟ دیدی رفتم باهاش حرف زدم به قصد اینکه از من خوشش بیاد ؟
دیدی دلت رو شکستم خدا ؟
دیدی ...
اگر عاشقت بودم که ایمان داشتم به کافی بودنت ... الیس الله بکاف عبده ...
باشه ... تجدید پیمان میکنم باهات ...

خدا امام حسین رو ، محرم رو ، عاشورا رو ، اربعین رو ازم نگیره ...

پریشونه حالم فدای سرت ، فدای پریشونی خواهرت ، این اشکام برای خودم نیست فقط ، دلم تو خرابه است پیش دخترت

من جا موندم ! ولی نه مثه سه ساله ای که غمت رو خرید ... من جا موندم ! شبیه کسی که هر چی دوید ولی نرسید ...



خدایا تو رو بزرگیت ، تو رو عزتت قسم ، آشتی کن باهام ، تو رو امام زمانت که تولدش بود ...

امام زمان عیدی میخوام !

شفاعتمو کن

برو پیش خدا

بگو بازم دوسم داشته باشه

برو بگو بازم عاشقی کنه باهام

امام زمان ؛ منتظرما !


دعام کنید خوبا ...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۱
سراج

کی گفته حتما باید محرم باشه تا آدم یاد امام حسین بیفته ؟

نه آقا ، میتونه همین یک فروردین باشه که آدم امام حسینی شروع کنه همه چیز رو .

یا امام حسین !

سپردم دست خودت امسال رو ...

میدونی

این محرم تو منو از یه دنیای دیگه به یه دنیای دیگه بردی ...

اون موقع بهترین روزای عمرمو داشتم

وقتی که بهم نمیومد مذهبی باشم و می بودم

وقتی که تا اذان میگفت...

بسه بابا ! اینا رو زیاد گفتم

بعدش که همه چی خراب شد

امام حسین میدونی ، میدونی چه قدر دلتنگ اون روزا شدم ؟

میدونی چه قدر دلم آرامش اون موقع رو خواست ؟

بابا بسه بخدا دربه دری و پریشونی !

خدایا نخواه واسه بندت که انقدر بی کس و کار بشه ! نکن اینجوری با بنده ی تنهات ! تو دیگه روتو برنگردون ...

سخته ؟

دفعه قبل هم گفتم سخته خدایی شدن ! امام حسینی شدن ! ولی شد ، ولی دیدم که شد !

اول سالتون مبارک ، عیدتون زیبا !

پانوشت : دارم مداحی گوش میدم ... آخ که این مداحی ها چه قدر دوا درمون میکنن روح زخم خورده ی منو ، آخ که چه خوب تداعی میکنن خاطرات محرم امسال رو ...

منتظر باشید ، و دعام کنید خوب ترین ها ، که برگردم با حال خوب...!


میاد خاطراتم جلوی چشام / من اون خستگی تو راهو میخوام

میخواستم واسه اهل بیت حسین / با اهل و عیالم پیاده بیام !

آه حسرت

تو سینمه و

میباره چشام

به پای غمت

این غم کم نیست

لیاقتشو ندارم آقا

بیام حرمت...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۲۳
سراج

من قراره دردمو به کی بگم ...

کم رسیدم از خودم به حس ِ تو

هوای رفتنه

راه روشنه ...

هیشکی واسه من نمیشه مثل تو !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۳:۱۰
سراج

عوض میشم . من عوض میشم . من برمیگردم به گذشتم.

رفقا دوستان هرکسی که میخونین اینجا رو

اگه یه مدت خدا تو زندگیت پررنگ شد ،میفهمین بهشت همینجا روی زمین و کنار خداست.

ولی وای ، وای به وقتی که یهو یه اتفاقی یه موضوعی یه چیزی خدا رو کمرنگ کنه

درمونده میشی !

بیچاره میشی... تازه اونوقت میفهمی وقتی کنارت نیست چه قدر عاجز و تنها و بی کسی ! چه قدر جهنمه !

انقدر بد میشه روزگارت که میفهمی چرا یه عده به پوچی میرسن ...

یه عده خودکشی میکنن...


تولد دوبارم مبارک ... جان دوباره یافتم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۵:۳۲
سراج

تو این دنیای دوروزه حیفه قلبی بسوزه / آتیش تو نفسامه درد خاطره هامه


بهش گفتم ، میخواستم مطمئن باشم واسه این عشق همه کاری کردم ، میخواستم مطمئن شم که بهش گفتم و جواب رد داده

داشت میرفت خونه ، بهش گفتم مواظب خودتون باشید ...

نشون دادم که نگرانشم ، برام مهمه

گفت ببینید آقاپدرام ؛ میخوام مطمئن باشم وابستگی از هیچ نوعی ایجاد نشده

میخواستم بگم همه ی فکر من تویی...

بهش گفتم ، خانوم من شما رو دوست دارم ، و بله خیلی وقته دوستتون دارم ، دل که عقل و منطق حالیش نمیشه که من بگم عاشق نشو

نه آقا ، بهتره نه دیگه همدیگه رو ببینیم نه حرفی بزنیم ...

باشه .

یه هفته منو به جنون کشوند، تا میام نماز بخونم یادش میفتم و گریه میکنم ، نه واسه رفتنش ، واسه اینکه یه مدت جای خدا رو گرفت برام یه مدت شد کل فکر و ذکرم. واسه اینکه این تایم  بودنش گند زد به زندگیم .

الان عقایدمو یادم رفته ، یادم نیست چند وقت پیش میخواستم چی و کجا قبول شم و پول دربیارم و بعدش چی کار کنم ؟

زندگیم رو مدار خدا بود ولی الان انگار نمیشه رو همون مدار تنظیمش کنم

واقعا نمیدونم ؛ کسی که آیندشو میبنده روی رضای خدا یعنی دقیقا باید چه کارایی بکنه ؟

+ درسته که رفته ، درسته که تموم شد ، درسته که دیگه نیست ، درسته که دوستم نداشت ، ولی من حق دارم تا آخرش دوسش داشته باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۸:۴۱
سراج

میاد خاطراتم جلوی چشام

تمر ذکریاتی أمام عیونی


من اون خستگی تو راهو می خوام

أرید تلک المشقة فی الطریق


می‌خواستم مثه اهل بیت حسین

أرید أن أمضی فی هذا الطریق


با اهل و عیالم، پیاده بیام

بأهلی کما کان الحسین مع أهل بیته


آه حسرت توو سینمه و می باره چشام به پای غمت

قلبی ملیء بآه الحسرات، تذرف عیونی دموعا لحزنک


این غم کم نیست لیاقتشو ندارم آقا، بیام حرمت

لیس هذا الحزن بقلیل، وأنا لا أستحق أن آتی إلى حرمک


جاده به جاده، پای پیاده

بکل طریق، أخطو خطواتی


جا موندم اما زائر زیاده

بقیت أنا رغم کثرة الزوار


جا موندم آقا ، جا موندم از کاروانت ، جا موندم از اربعین ، آخ که چه داغی موند رو دلم اربعین امسال ! امضا نکردی اذن دخول کربلا رو ... اشکال نداره !

تحمل میکنم ، قول سال دیگه رو میگیرم ، فقط خدا یادت باشه تو این یه سال جونمو نگیری، بزار برم کربلا ، بزار حالا که قول گرفتم از امام حسین برم وبرگردم ...


ببخشید خدا !
آشتی کنیم ... توروخدا آشتی کنیم خدا !
ببین هیچی نمیخوام ، نه نمره ی خوب امتحان نه قبولی کنکور نه هیچ چیز دیگه ... فقط آشتی کن ، فقط قلبم رو آروم کن مثل قبل
فقط حالیم کن که آشتی هستی
حالیم کن که بخشیدی...
من خیلی بد کردم میدونم
گفتم عاشقتم ، ولی اگر عاشقت بودم که با اون حرف نمیزدم ، اگر عاشقت بودم که حواسم فقط به تو بود ، نه هیچ کس دیگه
ولی دیدی ؟ دیدی رفتم باهاش حرف زدم به قصد اینکه از من خوشش بیاد ؟
دیدی دلت رو شکستم خدا ؟
دیدی ...
اگر عاشقت بودم که ایمان داشتم به کافی بودنت ... الیس الله بکاف عبده ...
باشه ... تجدید پیمان میکنم باهات ...

خدا امام حسین رو ، محرم رو ، عاشورا رو ، اربعین رو ازم نگیره ...

پریشونه حالم فدای سرت ، فدای پریشونی خواهرت ، این اشکام برای خودم نیست فقط ، دلم تو خرابه است پیش دخترت

من جا موندم ! ولی نه مثه سه ساله ای که غمت رو خرید ... من جا موندم ! شبیه کسی که هر چی دوید ولی نرسید ...

دعام کنید خوبا ...




۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۸
سراج

یه پاییز زرد و

زمستون سرد و

یه زندون ِ تنگ و

یه زخم ِ قشنگ و

غم جمعه عصر و

یه دنیا سوال رو

تو سینم گذاشتی ...


رفیقم کجایی

دقیقا کجایی

کجایی تو بی من ، تو بی من کجایی..


یا غیاث المستغیثین... :(



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۱
سراج

التماس دعا رفقا ...

شدیدا به دعا احتیاج دارم

اون دختر معصوم و پاک رو هم از نزدیک دیدم

با هم حرف زدیم

هول شده بود ، دستاش می لرزید ، حس کردم سعی میکنه یه کاری کنه که به چشمم بیاد

برخلاف تصورم به هیچ وجه هول نشدم ، قلبم تند تند نزد و بقیه ی علائم عاشقی.


مجبور شدیم شماره ی همدیگه رو داشته باشیم

و منی که هر لحظه تو تلگرام حواسم به آنلاین بودناش هست ...


با این وجود حس میکنم ترجیح میدم عاشقش نباشم و عاشقم باشه

من یه مغروره از خودراضی ام یا هر چی ، ولی دلم میخواد اینطورباشه.



پانوشت : به خاطر کاری که داریم انجام میدیم مجبور شدم تلگرام رو دوباره نصب کنم ...



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۶
سراج

وقتی بهت خبر میدن آخر هفته میتونی ببینیش تقریبا میمیری ... :(


خدایا چه مرگمه که فقط جلوی این نمیتونم خودمو نگه دارم ...


که فقط نمیتونم بگم اینو دوستش ندارم ... :(


ولی حداقل میخوام برای خودم آسونش کردم

آره خب قراره دو روز آخر هفته به مدت 20 ساعت ببینمش ، ولی توی این 20 ساعت میخوام کم نگاش کنم ، میخوام خیلی خیلی کم نگاش کنم

میخوام باهاش خشک و مغرورانه و متعصب حرف بزنم

انقدر که فکر کنه ازش بدم میاد

انقدر که بفهمه از اونم میگذرم ...

خدایا میشه کمکم کنی ؟ بدجور بهت احتیاج دارم

اینجای کار دیگه خودمم نمیتونم ، اگه میشه تو نجاتم بده ...

سپردم دست خودت که رفتارم جلوش درست و عاقلانه باشه

کمکم کن که عاقل شم و این عاقل شدن رو نشون بدم ... :(

به امید خودت

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۸
سراج