من قراره دردمو به کی بگم ...
کم رسیدم از خودم به حس ِ تو
هوای رفتنه
راه روشنه ...
هیشکی واسه من نمیشه مثل تو !
من قراره دردمو به کی بگم ...
کم رسیدم از خودم به حس ِ تو
هوای رفتنه
راه روشنه ...
هیشکی واسه من نمیشه مثل تو !
عوض میشم . من عوض میشم . من برمیگردم به گذشتم.
رفقا دوستان هرکسی که میخونین اینجا رو
اگه یه مدت خدا تو زندگیت پررنگ شد ،میفهمین بهشت همینجا روی زمین و کنار خداست.
ولی وای ، وای به وقتی که یهو یه اتفاقی یه موضوعی یه چیزی خدا رو کمرنگ کنه
درمونده میشی !
بیچاره میشی... تازه اونوقت میفهمی وقتی کنارت نیست چه قدر عاجز و تنها و بی کسی ! چه قدر جهنمه !
انقدر بد میشه روزگارت که میفهمی چرا یه عده به پوچی میرسن ...
یه عده خودکشی میکنن...
تولد دوبارم مبارک ... جان دوباره یافتم ...
تو این دنیای دوروزه حیفه قلبی بسوزه / آتیش تو نفسامه درد خاطره هامه
بهش گفتم ، میخواستم مطمئن باشم واسه این عشق همه کاری کردم ، میخواستم مطمئن شم که بهش گفتم و جواب رد داده
داشت میرفت خونه ، بهش گفتم مواظب خودتون باشید ...
نشون دادم که نگرانشم ، برام مهمه
گفت ببینید آقاپدرام ؛ میخوام مطمئن باشم وابستگی از هیچ نوعی ایجاد نشده
میخواستم بگم همه ی فکر من تویی...
بهش گفتم ، خانوم من شما رو دوست دارم ، و بله خیلی وقته دوستتون دارم ، دل که عقل و منطق حالیش نمیشه که من بگم عاشق نشو
نه آقا ، بهتره نه دیگه همدیگه رو ببینیم نه حرفی بزنیم ...
باشه .
یه هفته منو به جنون کشوند، تا میام نماز بخونم یادش میفتم و گریه میکنم ، نه واسه رفتنش ، واسه اینکه یه مدت جای خدا رو گرفت برام یه مدت شد کل فکر و ذکرم. واسه اینکه این تایم بودنش گند زد به زندگیم .
الان عقایدمو یادم رفته ، یادم نیست چند وقت پیش میخواستم چی و کجا قبول شم و پول دربیارم و بعدش چی کار کنم ؟
زندگیم رو مدار خدا بود ولی الان انگار نمیشه رو همون مدار تنظیمش کنم
واقعا نمیدونم ؛ کسی که آیندشو میبنده روی رضای خدا یعنی دقیقا باید چه کارایی بکنه ؟
+ درسته که رفته ، درسته که تموم شد ، درسته که دیگه نیست ، درسته که دوستم نداشت ، ولی من حق دارم تا آخرش دوسش داشته باشم.