میان یک دوراهی بس ناجوانمردانه !
يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۴۸ ب.ظ
وقتی بهت خبر میدن آخر هفته میتونی ببینیش تقریبا میمیری ... :(
خدایا چه مرگمه که فقط جلوی این نمیتونم خودمو نگه دارم ...
که فقط نمیتونم بگم اینو دوستش ندارم ... :(
ولی حداقل میخوام برای خودم آسونش کردم
آره خب قراره دو روز آخر هفته به مدت 20 ساعت ببینمش ، ولی توی این 20 ساعت میخوام کم نگاش کنم ، میخوام خیلی خیلی کم نگاش کنم
میخوام باهاش خشک و مغرورانه و متعصب حرف بزنم
انقدر که فکر کنه ازش بدم میاد
انقدر که بفهمه از اونم میگذرم ...
خدایا میشه کمکم کنی ؟ بدجور بهت احتیاج دارم
اینجای کار دیگه خودمم نمیتونم ، اگه میشه تو نجاتم بده ...
سپردم دست خودت که رفتارم جلوش درست و عاقلانه باشه
کمکم کن که عاقل شم و این عاقل شدن رو نشون بدم ... :(
به امید خودت
۹۴/۰۸/۱۰